تعادل بیم و امید یا خوف و رجا - آرامش و هشیاری
ترا ز کنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
که ای بلندنظر شاهباز صدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است
آنگونه زندگی کنید که گویی تا هزار سال عمر خواهید کرد، اما چنان از وابستگی به جهان خاکیان رها باشید که گویی هر لحظه برای مرگ آماده اید
در میان مردم و با مردم زندگی کنید، اما تمرکز و هشیاری تنهایی را از دست ندهید
از دید برخی آسایش آدمی در غفلت و نادانی و خواب خرگوشی است
اما از دید عارفان و صاحبدلان آدمیت انسان با هشیاری و دانایی و مراقبه شروع می شود و تنها اندکی غفلت و آسوده طلبی چه بسا فرصتهای کمیاب را از انسانها می گیرد
تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیبا است نشان آدمیت
برای افراد هشیار و اهل مراقبه هر لحظه حضور در جهان خاکیان موهبتی است از سوی آفریدگار جهان که از همه ثروتهای مادی بیشتر ارزش دارد و هرکس که با هشیاری قدر لحظه ها را نداند یعنی برای سرمایه عمر ارزشی قائل نیست، سرمایه گرانبهایی که یک بار در اختیار هرکسی قرار می گیرد، ای که پنجاه رفت و در خوابی، مگر این پنج روزه دریابی
--------
امید خردمندانه و آرامش هشیارانه
«امید» یک حالت روحی و روانی و برانگیزاننده انسان به کار و فعالیت است.
به طور طبیعی، انگیزه بشر در کارهای اختیاری امید به نفع یا ترس از زیان است. در واقع، خوف و رجا به منزله نیروی اجرایی برای حرکت بوده، عامل مستقیم تلاش ها و رفتارهای انسانی است. به مثال ذیل توجه کنید: مردی در بیابانِ پر از برف و یخ قطب شمال، راه خود را گم کرده است. او می داند در نقطه دوری پناهگاهی وجود دارد و باید خود را به آن برساند. تمام سعی خویش را به کار می بندد تا به آن پناهگاه برسد. اگر این فرد بسیار خسته و سرمازده باشد، دوست دارد روی زمین دراز بکشد و استراحت کند، ولی می داند در این صورت به خواب می رود و خواهد مرد. امید، او را به حرکت وامی دارد تا به هدف خویش برسد. امید، که از معرفت و شناخت نسبت به مبدأ و معاد حاصل می شود، اساس همه تلاش های مفید و پرثمر انسانی و نیز منشأ اصلاح امور در جامعه و رسیدن شخص به سعادت ابدی است؛ همان گونه که ناامیدی و قطع امید نسبت به خدا و روز قیامت منشأ فسادها و تبه کاری ها و منتهی شدن کار انسان به شقاوت ابدی است. همین که انسان به آینده ای روشن امید داشته باشد، احساس نیکو و حالتی شاد به وی دست داده، باعث نشاط وی می شود و در او انگیزه کار و تلاش ایجاد شده، او را به فعالیت های صحیح زندگی وادار می کند.
همیشه خردمند امیدوار نبیند بجز شادی از روزگار (فردوسی)
امید در قرآن
قرآن برای تشویق و ترغیب انسان به کارهای شایسته، بهره فراوانی از امید برده است. در ذیل، به چند آیه در این زمینه اشاره می شود: خداوند نسبت به دیدار خود امید می دهد: «مَن کَانَ یرْجُوا لِقَاء اللّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللّهِ لاَتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(عنکبوت: 5)، کسی که به دیدار خداوند امید دارد [بداند که] اجل [او از سوی] خدا آمدنی است و اوست شنوای دانا. امیدواران به لقای الهی، که همان مؤمنان هستند، باید بدانند که ملاقات با خداوند، وعده ای حتمی و قطعی از طرف پروردگار است، مرگ نیز پلی است که باید برای آن آمادگی داشت. بنابراین، لازم است امیدواران به تلاش و فعالیت روی آورند تا با سربلندی به لقای پروردگارشان برسند.
اگر امید در دل انسان وجود داشته باشد، منشأ اثر خواهد شد. نشانه بارز امید به خداوند و روز قیامت، انجام عمل شایسته است. قرآن می فرماید: «... فَمَن کَانَ یرْجُوا لِقَاء رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صَالِحا وَلاَ یشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدا» (کهف: 110)؛ هر کس امید به لقای پروردگارش (روز قیامت) دارد، باید عمل صالح بجای آورد و کسی را در عبادت پروردگارش شریک نسازد. پس تنها راه رسیدن به رضایت خداوند و پاداش های وی، کارهای شایسته و پرستش خالصانه اوست. تا وقتی اخلاص و انگیزه الهی در عمل انسان نباشد رنگ عمل صالح به خود نمی گیرد.
کسی که عمل شایسته ندارد، نباید به رحمت و آمرزش خدا امید داشته باشد. شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: عده ای از یاران شما مرتکب گناه شده، می گویند: ما امید [به لطف و بخشش خدا] داریم. امام فرمود: «دروغ می گویند؛ آنان پیرو ما نیستند، گروهی اند که آرزوهای [بی پایه] بر آنان غلبه یافته است. هر کس به چیزی امید دارد برای آن کار و فعالیت می کند، و هر کس از چیزی بترسد از آن فرار می کند.» حضرت علی(ع) می فرماید: «از کسانی مباش که بدون عمل شایسته، به آخرت امید دارند، و توبه را با آرزوهای دراز به تأخیر می اندازند.» باور به معاد، حتی در حد امید، اهرمی کارآمد در گرایش به عمل است و در تنظیم زندگی سالم و تصحیح رفتارها و باورهای انسان نقش مهم دارد. در آیه دیگری خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُواْ وَ الَّذینَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِی سَبیلِ اللّهِ أُوْلئِکَ یرْجُونَ رَحْمَتَ اللّهِ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(بقره: 218)؛ آنان که ایمان آورده اند و کسانی که هجرت نموده و در راه خدا جهاد کرده اند، آنان به رحمت خدا امیدوارند، و خداوند آمرزنده مهربان است. در آیه مزبور، امیدواری مؤمنان و مهاجرانِ مجاهد به رحمت خدا ذکر گردیده است. هر چند امید حالتی روانی است، ولی آثار آن در عمل آشکار می گردد. در واقع، آنان که در راه خدا هجرت و جهاد می کنند، می توانند ادعای امید به رحمت الهی داشته باشند.
ناامیدی و زیان های آن
چنان چه اشاره شد، امید در زندگی انسان، باعث انجام کارهای شایسته و تلاش های مفید و پرثمر می شود. انسان امیدوار، هم در این دنیا راحت و سالم زندگی می کند و هم در آخرت از نعمت های فراوان الهی بهره مند می گردد. در برابر امید، ناامیدی قرار دارد که زیان های فراوانی برای فرد و جامعه به دنبال دارد. کسی که به علل گوناگونی هم چون تبلیغات دشمن، عجول بودن و فقدان آینده نگری، احساس ناتوانی، احساس خود کم بینی و مشکلات جسمی، به زندگی در این دنیا امید ندارد، و کسی که از آمرزش پروردگار پس از مردن ناامید است، برنامه ای نیز برای بهره مندی از آن ندارد، زندگی را هیچ و پوچ می داند. او از هم اکنون ناراحت است که چه پیش خواهد آمد، و چه سرنوشتی در انتظار اوست.
از این رو، به هیچ کار مهمی دست نمی زند و هیچ اقدام مثبتی انجام نمی دهد و چون امیدی به آینده ندارد، مرتکب جنایات بزرگ و خطرناگ می شود. روانشناسان برای افسردگی نشانه هایی ذکر کرده اند که یکی از آن ها نومیدی است. فرد افسرده نسبت به آینده بدبین و نومید بوده و بوی بهبودی از اوضاع جهان احساس نمی کند. فرد نومید احساساتی هم چون تنهایی، وازدگی، غمزدگی و بی روحی دارد که این امر منجر به سرخوردگی بیشتر او می شود.
افراد با ایمان، که روحی بلند و سینه ای گشاده (شرح صدر) دارند و در برابر شداید و حوادث سختِ زندگی صبر را پیشه خود ساخته اند و در همه حالات از کارهای شایسته فروگذار نمی کنند از دو حالت افراط و تفریط بیرون اند؛ آنان هنگام فراوانی نعمت مغرور نمی شوند و خدا را فراموش نمی کنند، و هنگام سختی ها و مصیبت ها از رحمت خدا ناامید نمی گردند و به تدبیر او در هستی کافر نمی شوند. به همین دلیل، برای اینان آمرزش از گناهان و پاداش بزرگ الهی (بهشت) خواهد بود. پس راه مبتلا نشدن به یأس دو امر است: (1) صبر و تحمّل مشکلات (2) ایمان به این واقعیت که نعمت ها در ید قدرت الهی اند؛ به هر کس بخواهد و مصلحت بداند می دهد، و از هر کس بخواهد می گیرد، و به آن که گرفته است، می تواند بازگرداند.
خداوند در آیاتی چند بشر را از ناامیدی باز داشته است؛ از جمله در آیه 53 سوره زمر می فرماید: «قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ ...»؛ بگو ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید، از رحمت خدا نومید مشوید. به دلیل فراوانی ضرر نومیدی، خداوند با لحنی آکنده از محبت و لطف، آغوش رحمت خویش را باز کرده و فرمان عفو عمومی صادر کرده است؛ می فرماید: به بندگان گنه کار من بگو: هر اندازه گناه کردید، مبادا از رحمت الهی ناامید شوید، بلکه با توبه کارهای زشت خویش را ترک کنید. امام صادق(ع) می فرمایند: «... ناامیدی از رحمت خداوند، از بزرگ ترین گناهان نزد پروردگار است.»
کوی نومیدی مرو، امیدهاست سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست (مولوی)
http://www.tebyan-ardebil.ir/description.aspx?id=7026
منبع: مجله معرفت، شماره 81، محمدرضا داودی
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
فرا رسیدن ماه مهر و اعتدال پاییزی بر همه مهرورزان، دانش پژوهان و فرهنگ دوستان مبارک
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمانها
گر در طلب اش رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد سهلست بیابانها
هر تیر که در کیشست گر بر دل ریش آید
ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها
هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد پیش همه پیکانها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها
روحیه کارآفرینی
انرژی، بلندپروازی، اعتماد به نفس، بردباری، نترس بودن، همه اینها صفاتی است که به یک ویژگی اسرار آمیز نسبت داده میشود: «کارآفرینی». ویژگی برجسته انسانهای خودساختهای که در مقایسه با کسانی که اسیر دستمزدشان شدهاند خصوصیات بسیار متفاوتی دارند.
اما اقتصاددانها اینطور به قضیه نگاه نمیکنند. نه اینکه آنها متوجه تفاوت شخصیتها نباشند، بلکه تنها به این دلیل که شواهد چیز دیگری میگویند.
آندرو اسوالد از دانشگاه وارویک و دیوید بلنچفلاور عضو سابق کمیته سیاست پولی انگلستان، با تحقیقات خود تصویر بسیار جالبی از کارآفرینی ترسیم کردهاند. آنها به این نتیجه رسیدهاند که کارآفرینی کمتر مربوط به شخصیت و بیشتر مربوط به برخورداری از فرصتها است. اولین قسمت پیچیده ماجرا این است که بسیاری از کسانی که کارآفرین نیستند، ادعا میکنند که دوست داشتهاند این طور باشند. در اروپا ۱۰ تا ۲۰ درصد کارگران اغلب خود اشتغال هستند، اما حدود ۳۰ تا ۶۰ درصد آنها میگویند که دوست داشتهاند کارفرمای خودشان باشند.
اسوالد و بلنچفلاور شاخصهای شادمانی را بررسی کرده و به این نتیجه رسیدهاند که خوداشتغالها معمولا شادتر هستند. به طور خلاصه، بیشتر مردم میگویند که دوست دارند کارفرمای خود باشند و وقتی هم به این موقعیت رسیدهاند خوشحالتر از دیگران هستند؛ اما اغلب افراد حاضر به پذیرش مشقات این کار نیستند. آیا این به آن معناست که روحیه اساسی کارآفرینی را ندارند؟ احتمالا نه. اسوالد و بلنچفلاور در اصل قصد داشتند که ساختار روانشناختی افراد کارآفرین را بررسی کنند. اما این تحقیق به جایی نرسید، چون به نظر میرسد که هیچ ویژگی روانشناختی خاصی در افراد کارآفرین وجود ندارد.
آنچه در عوض اهمیت دارد سرمایه است. در تحقیقات، علاقهمندان به کارآفرینی، مهمترین مانع خود را کمبود منابع مالی ذکر کردهاند. اسوالد و بلنچفلاور با روشی زیرکانه به سراغ مطالعه افرادی رفتهاند که به تازگی از منابع مالی خوب بهرهمند شدهاند و آنها را با کسانی که چنین منابعی نداشتهاند مقایسه کردهاند. آنها به این نتیجه رسیدند که چنین مواهبی - که اغلب به دست تقدیر به دست میآید - از عوامل خوبی هستند که میتوانند توضیح دهند افراد کارآفرین خواهند شد یا خیر. به خصوص این منابع در جوانی بر تصمیم به کارآفرینی افراد تاثیر بیشتری داشته است، شاید چون بزرگ ترها منابع مالی جداگانهای برای زندگی شان داشتهاند.
یک عامل بسیار تاثیرگذار دیگر بر کارآفرینی به نظر، سابقه خانوادگی است. کسانی که حداقل یکی از والدین شان خوداشتغال بوده است، دو یا سه برابر بیشتر احتمال دارد که خودشان در آینده به کارآفرین تبدیل شوند. تحقیق جدیدی که توسط سیمون دیانکوف، یینگی کیان، ژرارد رولاند و کاترینا ژوراسکی روی کارآفرینان برزیل انجام شده است، باز هم به نتایج مشابهی دست یافته است. البته این محققان برزیلی کارآفرینانی را مطالعه کردهاند که حداقل شش کارمند داشتهاند. با این حال باز هم به این نتیجه رسیدند که سابقه خانوادگی بسیار مهم است. اگر در اعضای خانوادهتان کارآفرینی بوده باشد، شانس شما برای کارآفرین شدن بیشتر است.
برخی شواهد هم هستند که میگویند نوع شخصیت مهم است، اما این یافتهها همیشه شکل کلیشهای شخصیت کارآفرین را تایید نمیکنند. دیانکوف و همکارانش دریافتند که کارآفرینان معمولا صبورتر و باهوش ترند. هیچ مدرکی نیست که آنها از دیگران اعتماد به نفس بیشتری داشتهاند و حتی به نظر بیشتر ریسکگریز هستند. مطالعات دیگر دیانکوف و همکارانش نشان داده است که مالیاتهای پایین و مقررات کارآمد معمولا نقش بسیار زیادی در تشویق کارآفرینی و ایجاد کسبوکارهای تازه دارد.
آنچه من آموختم این است که کارآفرینان از الگوها خوب میآموزند و روابط اجتماعی خیلی به آنها کمک میکند. همچنین فضای کسبوکار - دسترسی به سرمایه، آزادی فعالیت و عدم وجود بوروکراسی- هم بسیار مهم است.
از روزنامه دنیای اقتصاد تیم هارفورد مترجم: ندا ناجی
تاریخ چاپ : سه شنبه 30 شهریور 1389
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=224481
جایگاه درست امید و تلاش؛ تعادل ثبات و تحول
همه زندگی بر پایه امید و توکل است
اما آرزوها با پژوهش و تلاش به سرانجام می رسند، از تو حرکت از خدا برکت
خردمند به کار خویش تکیه کند و نادان به آرزوی خویش - امام علی (ع)
با توکل زانوی اشتر ببند - مولانا جلال الدین بلخی
امیدواری را عادت خود نمایید | |
امیدواری یعنی احتمال زیادی می دهیم که در آینده به هدف هایمان برسیم. امید نیرویی هیجانی است که تخیل را به سمت چیزهای مثبت هدایت می کند. امید به ما انرژی می دهد و مجهزمان می کند، و مانند کاتالیزوری برای کار و فعالیت عمل می کند. به سبب این که امید مستقیما با میزان اعتمادمان ارتباط دارد ، به ما الهام می دهد که هدفمان را بالاتر بگیریم، تلاش بیشتری کنیم و قدرت مقاومت بیشتری داشته باشیم.
وقتی امید محو می شود چه اتفاقی می افتد؟
ما معمولا درباره ارزش واقعی امیدواری، تا وقتی که از دستش ندهیم، فکر نمی کنیم. امید موهبتی هیجانی است که آن را حق خودمان می دانیم. اما ارزش کامل امید وقتی به طرزی دردناک آشکار می شود که اثرات تخریبی ناامیدی را احساس می کنیم.
چگونه می توان به طور سنجیده امید را پرورش داد؟
از وبلاگ 118 |
کوشش، نخستین وظیفه ی انسان است
در مورد همه ی نو آوریها و خلاقیت ها یک حقیقت ابتدایی وجود دارد: از لحظه ای که شخص به طور قطع مصمم به کاری می شود، همه ی امدادهای غیبی به کمک او می آیند
دست طبیعت در هر دل پاک این احساس شریف را گذاشته است که به تنهایی نمی تواند خوشبخت شود و باید سعادت خود را در خوشبختی دیگران بجوید
خوشبخت ترین فرد کسی است که خوشبختی را در خانه خود جستجو می کند
باز هم از گوته
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر کی هست ز خوبی قراضههاست آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیلست بیوفا من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همیزنم دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول آنهای هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
میگوید آن رباب که مردم ز انتظار دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست وان لطفهای زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست
مولانا جلال الدین محمد بلخی
کسی که از هزاران سال فرهنگ ایران و جهان بهره ای نگیرد و دست خالی بماند به راستی در تنگدستی به سر می برد
برداشتی متفاوت از سخن «گوته»
چشم دل باز کن که جان بینی آن چه نادیدنی است آن بینی
گر به اقلیم عشق روی آری همه آفاق گلستان بینی
بر همه اهل آن زمین به مراد گردش دور آسمان بینی
آن چه بینی دلت همان خواهد و آن چه خواهد دلت همان بینی
بی سر و پا گدای آن جا را سر به ملک جهان گران بینی
هم در آن پابرهنه قومی را پای بر فرق فرق دان بینی
هم در آن سر برهنه جمعی را بر سر از عرش سایبان بینی
گاه وجد و سماع هر یک را بر دو کون آستین فشان بینی
دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی
هر چه داری اگر به عشق دهی کافرم گر جوی زیان بینی
جان گدازی اگر به آتش عشق عشق را کیمیای جان بینی
از مضیق جهات در گذری وسعت ملک لا مکان بینی
آن چه نشنیده گوش آن شنوی و آنچه نادیده چشم آن بینی
تا به جایی رساندت که یکی از جهان و جهانیان بینی
با یکی عشق ورز از دل و جان تا به عین الیقین عیان بینی
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
بخشی از ترجیع بند معروف هاتف اصفهانی
با تسلیت برای درگذشت زنده یاد محمد نوری
دلی که برای ایران می تپید
صدای ماندگاری که همیشه یادآور عشق به ایران خواهد بود
همچو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی
از سر خواجگی کون و مکان برخیزم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا به بویت ز لحد رقص کنان برخیزم
خیز و بالا بنما ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان دست فشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
روز مرگم نفسی مهلت دیدار بده
تا چو حافظ ز سر جان و جهان برخیزم
با تبریک اعیاد مبارک شعبان و آرزوی خیر و برکت برای همگان
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
عقل در شرح اش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
از تو حرکت از خدا برکت
جوینده یابنده است
خدا با صابران است
بخواه، بیاموز، بیازمای
چه کسی مهربانتر از پروردگار؟ با یقین کامل بر او توکل داریم
بشارت بر آنان که سخنان را می شوند و از بهترین آنها پیروی می کنند
از هر طرف تیر دعا کرده ام روان، قطعاْ از آن میانه بسی کارگر شود
توجه: هرگونه تعطیلی یا مرخصی برای عقل لغو گردید
استفاده از نورافکن عقل اجباری شد
مال از بهر آسایش عمر است نه عمر بهر گردآوردن مال
گنج قناعت: حکایتی از گلستان سعدی
بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار . شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش درآورد همه شب نیارمید از سخنان پریشان گفتن که فلان انبازم (شریک) به ترکستان و فلان بضاعت (مال) به هندوستان است و این قباله فلان زمین است . گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوای خوش است باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است. سعدیا سفری دیگرم در پیش است اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم . گفتم آن کدام سفر است ؟ گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمت عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حَلب و آبگینه (آئینه) حَلبی به یمن و برد (یک نوع پارچه) یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم به دکانی بنشینم، انصاف از مالیخولیا (جنون) چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند، گفت: ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده ای و شنیده، گفتم:
آن شنیدستی که در اقصای غور بار سالاری بیفتاد از ستور
" گفت چشم تنگ دنیادوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور "